11

دعام کن ... باشه؟

خعلی وقته ننوشتم برات ..

خب این جا ننوشتم ..

تو ان دفتره نوشتم ...

بدم؟

ندم؟

بدم؟

رها؟

...

..

.

10

یکی بود، یکی نبود.

کسی که نبود، قرار بود دوست کسی بشه که بود. میشه از کسی که نیست انتظار داشته باشی که بشه دوستت؟ ..نه ... نمیشه.

و این گونه بود که تنهایی به وجود آمد!!!


تو باز گوشیتو جواب نمی دی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (اخم عمیق)

خفت کنم؟ ... نه واقعا بهم حق می دی یا نه؟

9

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف .. شکیب بخیر گذشت ... واقعا بخیر ... حاضر بودم بمیرم ولی نرم پرفسور!

خوبی خودت؟ چ خبر راستی؟

مشی زنگ زده بود. میگفت خوب با شکیب ارتباط داریا!

می خواستم انکار کنم. گفت انکار نکن آمارش رو دارم!! 

قیافه من اون لحظه این شکلی بود:  :|

هیچی دیگه میگفت با اون می پری حالی از ما نمیگیری و بازم به معرفت ... آره دیگه این طوری!

فیزیک افتاح بود شکیب .. از سر جلسه اومدم بیرون .. فک کردم فقط من گند زدم. دیدم نه .. بقیه اوضاعشون خراب تر از منه! پریسا 2 نمره غلط داشت! ... و اون جا بود که خدا رو شکر کردم! :دی

8

دل که میگیرد سوراخ فاضلاب نیست که بتوانی آن را باز کنی. با اسید و ...

دل که میگیرد، اسیدش میشود اشک. اشک هایی که از درون میریزی .

ظرف تحملت که لبریز شد، از بیرون..

دل که میگیرد، باید هوایش را داشته باشی .. جاذب است .. جذب میکند همه چیز را.

به خودش میگیرد.. همه حرف ها را قبول میکند ..

میگیرد.

فرقی نمیکند چه چیزی باشد.

حرف که بزنی .. تلخ که باشد .. می سوزاندش .. میرود تا عمق جانش و زخم میکند.

دفعه بعد که باز گرفت، زخمش سر باز میکند.

دل است دیگر .. گاهی میگیرد.

فقط مراقب باش حرف های تلخ به خودش نگیرد.

زخمش چرکین میشود .. چرک میکند.. بعد کار به آن جا میرسد که نابودش میکند .. بی حسش میکند ..

مثل اسید آرام آرام می خوردش .. حلش میکند ..

نمی فهمی ..

فقط زمانی میفهمی که میبینی توی سینه ات یک حفره سیاه است .. تاریک .. خالی .. بدون هیچ قلبی ..



پ.ن: نمی فهمم اطرافم چی میگذره .. این جا چه خبره؟ .. وقت اعتماد می کنم میبینم نباید اعتماد می کردم .. وقتی اعتماد نمی کنم میبینم باس اعتماد می کردم .. اه .. لعنت ..

پ.ن2: میگه: خداحافظ .. میگم بگو فعلا .. میگه چرا؟ .. میگم: خداحافظ یعنی پایان .. تمام .. فعلا یعنی باز میبینمت .. پس هیچی تموم نمیشه .. شاید یه کورسو .. کورسوی چی؟ .. نمی دونم. هرچی .. شاید امید ..

پ.ن3: گاهی به خودم میگم من که به حرف بقیه توجهی ندارم .. بعد یه روز میام میگم لعنت به همشون و به حرفاشون. از خودم میپرسم: چی شد مگه تو نبودی که میگفتی هر زری که بزنن مهم نیست؟! بعد دوباره خودم جواب میدم: لعنت به اون اعتقاد .. آدم یه جایی کم میاره .. احتیاج داره .. محتاجه .. محتاج کمی توجه .. فقط یه خورده ... انگار که بخوای دوباره یه نفسی تازه کنی تا بتونی باز ادامه بدی ... بتونی نقابتو با دستات رو صورتت نگه داری .. 

7

خدایا ... میشه بخوای تا بشه؟ .. میشه ازت خواهش کنم بخوای تا بشه؟ تا این اتفاق بیافته؟

خدایا قیمت معجزه هات چنده؟ ... امشب یه خورده ارزون تر میفروشی؟ ... با هم کنار میایم. قول میدم. به قیمت جونم .. به قیمت جونم میفروشی؟ ... فکر کنم اونقدر ارزش داره که بشه یه کوچولو باهاش ازت معجزه خرید .. یه کم فقط .. یه کم ...

شکیب ... نمی تونم تحمل کنم ... چرا این جوریه ... اوففففف خدایا .. به حرمت این شبی که اسمش رو شب آرزو ها گذاشتن .. خدایا تو رو خدا ... 

6

میام این جا با خودم میگم کلی حرف دارم .. این صفحه که باز میشه انگار همشون آب میشن!!

آخ .. گفتم آب .. تشنه ام نیست ولی حسابی گشنمه!! .. خواستم برم نودل بگیرم .. دیدم این پولای منو بدن به نمکی قهر میکنه .. ترسیدم مغازه داره هم قهر منه .. هیچی دیگه کلا بیخیالش شدم..

سابقه نداره من وقتی خونه باشم این ساعت بشینم واسه ناهار .. اونم وقتی کسی نیست .. ب خودم که باشه هیچی نمی خورم .. ولی خب شکمم سابقه دار شده .. این امتحان دینی صبح انرژی ازم گرفتا..

گفتم دینی .. خل و چل! .. دوساعت نشستی جلو در؟ اونم با گوجه فرنگی؟ .. اول فکر کردم گوجه سبز خریدی! (به رو خودت نیار اما می خواستم بنویسم: گوجه توت فرنگی :| )

حالا به ما اگه تعارف می کردی چی میشد؟ .. نگران نباش نمی خوردم!

خب بسه بسه .. چرت و پرت بسه! ... فک کنم اون گلدونه که صبح خورد تو یرم کارش رو کرد ..هیچی دیگه غرض از مزاحمت گرفتن وقت تو بود که حاصل شد .. اوه اوه .. جوش نیار .. فعلا!

 

 

 

پ.ن: دارم به این فکر می کنم که امروز چه قدر بانمک شدم .. :|

پ.ن۲: وایییییییییییییییییییییییییییییییییییی ... نزدیک بود باز سیب زمینی و قابلمه با هم رو گاز بسوزه ... اوفففففففففف ..

5

وااااااااااااااااااااااااااااااای

برای بار سومه که این پست رو می نویسم. دلم می خواد یه دونه بزنم تو سر این کامپیوتر. نمیدونم هر دفعه چی میشه که یهو از صفحه خارج میشه .. اه .. یادم نمیاد دقیقا بار اول برات چی نوشته بودم . دیگه هرچی یادم اومد.

چند وقت پیش رفته بودم نمایشگه کتاب. بالاخره شازده کوچولو با ترجمه مصطفی رحمان دوست رو پیدا کردم و خریدم. خودم این ترجمه رو بیشتر دوست دارم و لی ترجمه شاملو رو هم برات میگیرم. دیگه از هرکدوم که خوشت اومد دیگه .. آره ..

چند روز پیش زینب رو دیدم. باهم قرار گذاشته بودیم. کلی فک زدیم. چه قدر اتفاق افتاده بود که من .. بیخیال.

راستی بچه ها چه قدر عوض شدن. اصن خوشم نمیاد. اصلا. با هیچ کس احساس راحتی نمی کنم شکیب. اصلا نمی تونم.تو مد یکی هست.. گاهی فکر می کنم می تونیم دوست های خوبی باشیم .. هرچند معمولی .. اما بعد یه کاری می کنه که .. کاراش واقعا رو اعصابمه گاهی.

ببینم .. کارای من خیلی غیرقابل تحمله؟ .. تازگی ها فهمیدم که چه قدر افراد تشنه به خونم هستن!! .. از شکست هام خیلی خوشحال میشن جوری که حتی میان و بهم میگن ..

چند روز پیش باز یکی که فک میکردم دوست های نسبتا صمیمی هستیم نشست باهام به صحبت کردن و من از بین حرف هاش فهمیدم که .. چه قدر آدم متوهمی هستم من!!

گاهی می ترسم. دوستی بین ما هم یه توهم از طرف من باشه!!

هه .. بیخیال .. اما این فکرا هم نمیتونه منو از این فکر بندازه که دلم می خواد خوشحالت کنم روز تولدت! .. خلم دیگه .. چه میشه کرد ..

یه جا خوندم:

امروز تولدم بود وتنها کسانی که به من تبریک گفتند
1..
همراه اول با ارسال یک پیامک تبریک
2..
تقویم نصب شده روی سیستمم
3..
یکی از شرکتهای بیمه که خودم رو بیمه کردم با ارسال پیامک

ترسیدم گفتم تو که بیمه نداری بهت اس بده .. نگران نباش .. خودم به جا شرکت بیمه بهت اس میدم!!

اووووووووف .. چه قدر زیاد نوشتم. بسه دیگه .. امیدوارم امتاحانات رو خوب بدی .. همین .. فعلا ..

 

پ.ن: ببینم چند نفر دیگه تو رو شکیب صدا میزنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هان؟؟

4

برا روز تولدت چی کار کنم؟

دلم می خواد باهم باشیم .. کادوت رو چی کار کنم؟ .. شازده کوچولو بد نیست .. دیگه ..؟

دلم می خواد اون روز حسابی کپ کنی!! .. یه چیز متفاوت .. از تکرار بدم میاد .. حیف .. پستونک رو دادم ب دوستم .. ببینم با پوشک چ طوری؟

پوووووووووووووووووووف .. نمی دونم ..

پ.ن:

وقتی که گفتی دیدیش .. جالش بده .. به مرز گریه رسیدم .. وحشتناک بود .. آخ خدایا .. چرا خوب نمیشه؟ .. 

بیخیال .. نمی خوام هم حال خودم بد شه هم حال تو ..

پ.ن ۲: بهم گفتی: تو چرا این همه می فهمی؟

بالاخره یه جواب براش پیدا کردم: از "بقیه" بپرس چرا نمی فهمن ..

پ.ن۳: یکی زنگ زد .. حال یکی از اقوامش رو پرسیدم که بهش خیلی نزدیک بود .. سکوت کرد .. فکر نمی کردم بعد از تاره ۵ - ۶ ماه بفهمم فوت شده .. آخرین نفر .. یه روزی چه قدر به هم نزدیک بودیم .. یا شاید لااقل من این فکر رو در مورد اون و خودم می کردم .. بعد فهمیدم نه .. گاهی نمی تونی بفهمی چه قدر فکرایی که می کنی و تو سرت می چرخه واقعیه یا رویاست ..

3

دیشب که گفتی واقعا حالم بد شد .. به مرز گریه رسیدم .. انفجار .. چرا خوب نمیشه .. :(

2

سلام دوستم خوبی؟

دلم برات تنگیده ..

اوفف... دنبال آلبوم مجید خراطهام .. ولی لامصب مگه پیدا میشه .. :|